کودک می نوشت:آب بابا نان
و مادر به کنار در رفت
صاحب خانه آمده بود و غر غر می کرد
...
کودک نوشت:آن مرد با اسب آمد
و پدر روزنامه را ورق زد
صفحه ی اول نوشته بود:
مردی که می خواست با تقلب در مسابقه ی اسب دوانی برنده
شود امروز صبح جلسه ی دادگاه دارد
...
کودک نوشت:باران
و کشاورزی که با گزارشگر مصاحبه می کرد آهی کشید و از
واردات بی رویه ی چای نالید
کودک نوشت:کوکب خانم!
و دختری که به ثبت احوال مراجعه کرده بود نام پرستیشیا را برگزید
چون از اسم ایرانی خوشش نمی آمد
کودک نوشت:آبگوشت
و خدمتکار پیر مقداری استخوان و شکمبه گوسفند را در ظرف خالی
کرد مزد اضافه کاری اش بود
کودک می نوشت
و خدا هم می نوشت
قربان بزرگی خدا!
نظرات شما عزیزان:
09363696363 
ساعت19:11---3 مرداد 1391
با سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی دارین در صورت تمایل به سایت لوکس اند لوکس آمده و نظر دهید
www.luxandlux.loxblog.com
www.luxandlux.net
admin tell:09363696363
|